گاهى مشاهده مىشود که به وجود مبارک حضرت بقیة اللَّه اعظم- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- «قلب عالم امکان» گفته مىشود و گاهى هم اطلاق قطب مىکنند گر چه در این خصوص روایتى ظاهراً نقل نشده امّا در این خصوص مناظرهاى از هشام بن حکم شاگرد برومند امام صادق علیه السلام با عالم بزرگ بصره عمرو بن عبید نقل شده است.
هشام آن شاگرد زبر دست امام صادق علیه السلام با دلایل ساده اما مستحکم، عمرو بن عبید را که منکر وجود حجت خدا بود. قانع کرد که جهان بدون حجت خدا همچون بدن انسان است بدون قلب. خلاصه حکایت از این قرار است که هشام به عالم بصرى گفت:
آیا تو چشم دارى؟ جواب داد: بلى. هشام پرسید: چه فایدهاى دارد؟ او فواید چشم را بیان کرد و به همین منوال سۆال از دست و پا و زبان و گوش و فواید آنها کرد و او جواب داد. در آخر پرسید: تو قلب هم دارى؟ « مراد از قلب نیروى عقل و فکر انسان است » جواب داد: بلى، هشام فرمود: قلب، چه فایدهاى دارد؟ او گفت: اگر خطائى براى اعضا رخ دهد مثلًا شبحى را از دور مىنگریم و نمىدانیم که جماد است یا نبات یا حیوان و یا انسان، به قلب مراجعه مىکنیم و آن رفع شبهه مىکند مثلًا مىگوید: چون آن شبح حرکت مىکند جماد نیست و چون روى دو پا حرکت مىکند حیوان نیست و انسان است و نیز گوش صدائى را از پشت دیوار مىشنود و نمىفهمد که صاحب صدا کیست؟ نیروى عقل بلا فاصله مىگوید: این صداى فلان شخص مىباشد.
هشام فرمود: خداوند حکیمى که براى بدن یک انسان با داشتن چند عضو مختصر، امامى قرار داده که شبهات را براى آنها رفع نماید آیا مى توان گفت براى کاروان بشریت،با این همه اختلافات و سلیقههاى متفاوت، امامى و راهنمائى معیّن ننموده است؟ عمرو بن عبید مات و مبهوت ماند و نتوانست چیزى بگوید.
امام صادق علیه السلام از این مناظره با خبر شد. روزى که عدّهاى از اصحاب در محضر حضرت بودند، فرمودند: اى هشام! مناظره خود را با عمرو بن عبید براى ما نقل کن. هشام براى رعایت ادب و حیاء ساکت شد (اشاره به اینکه در مجلسى که شما هستید، صحیح نیست من سخن بگویم) حضرت فرمود: وقتى چیزى را از شما مىخواهیم، انجام دهید.
هشام واقعه را نقل نمود « اصول كافى كتاب الحجة: ج 1، ص 170» امام فرمود: این استدلال را چه کسى به تو آموخته بود؟ عرض کرد: از شما یاد گرفتم. حضرت فرمود: بهخدا قسم این دلیل، در صحف ابراهیم و موسى مذکور است.( دوازده گفتار درباره حضرت مهدى عج، ص: 35)
بنا بر این حکایت مىتوان امام عصر را قلب و قطب، براى خلقت انسانها دانست و بلکه مىتوان بر اساس بعضى از ادلّه لزوم حجّت- که در گفتار اوّل مورد بحث قرار گرفت- امام زمان را قلب و قطب عالم امکان دانست. در دعاى عدیله هنگام ذکر نام مقدس حضرت مهدى سلام اللَّه علیه مىفرماید: الّذی بِبَقائِهِ بَقِیَتِ الدُّنیا وَبِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْارْضُ وَالسّماء آن مهدى منتظرى که با ماندگارى او جهان مانده است و از برکت وجود او تمامى آفریدگان، روزى دریافت مىکنند و بهوجود او زمین و آسمان استوار مانده
بنا بر این حکایت مىتوان امام عصر را قلب و قطب، براى خلقت انسانها دانست و بلکه مىتوان بر اساس بعضى از ادلّه لزوم حجّت- که در گفتار اوّل مورد بحث قرار گرفت- امام زمان را قلب و قطب عالم امکان دانست. در دعاى عدیله هنگام ذکر نام مقدس حضرت مهدى سلام اللَّه علیه مىفرماید: الّذی بِبَقائِهِ بَقِیَتِ الدُّنیا وَبِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْارْضُ وَالسّماء آن مهدى منتظرى که با ماندگارى او جهان مانده است و از برکت وجود او تمامى آفریدگان، روزى دریافت مىکنند و بهوجود او زمین و آسمان استوار مانده.
ملاحظه مىکنید که این جملات و معانى، با کلمه قلب و قطب کاملًا سازگار است.
محدّث نورى در رابطه با کلمه (قطب)- که معمولًا عرفا از این اسم زیاد استفاده مىکنند- جملهاى را از عالم بزرگوار کفعمى نقل مىکند و مىفرماید: ایشان در ضمن دعاى ام داود که آمده: اللَّهمَ صَلِّ عَلَى الْابْدالِ والْاوتادِ مىفرماید: دنیا خالى نیست از یک قطب و چهار اوتاد و چهل ابدال و هفتاد نجیب و سیصد و شصت صالح که قطب حضرت مهدى علیه السلام است. « نجمالثاقب، ص 46» . ملاحظه مىکنید که طبق این نقل، شخصیتى همچون کفعمى با آن عظمت و کمالات به حضرت مهدى اطلاق «قطب» نموده، بنابراین اگر حضرت را با نام (قلب و قطب) بنامیم و یا در اشعار خود بیاوریم، مانعى در کار نیست.
ابا صالح یکى از کنیههاى مشهور حضرت مهدى علیه السلام است، محدّث نورى رحمه الله نقل مىکند که در میان عرب از واژه ابا صالح زیاد استفاده مىشود، مخصوصاً در مقام استغاثه جستن به صاحب الامر و روایتى را از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که هر گاه در راه گم شدى، ندا کن (یا صالِحُ یا أبا صالِح ارْشُدُونا إلى الطَّریقِ رَحِمَکمُ اللَّه).
شعراء این کنیه را در اشعار خود زیاد مىآورند و ما نیز در خاتمه این بحث با چند بیت شعر دست توسّل به ذیل عنایت حضرت بقیة اللَّه اعظم دراز مىکنیم، و در این ظلمات دنیا از او طلب ارشاد مىکنیم و ایشان را با کنیه ابا صالح صدا مىزنیم، امید است، مشمول عنایات ایشان قرار گیریم.(همان)
ابا صالح دلم سامان ندارد
مگر هجران تو پایان ندارد؟
ابا صالح بیا دردم دوا کن
مرا از دیدنت حاجت روا کن
ابا صالح مرا با رو سیاهى
به خود راهم بده با یک نگاهى
ابا صالح فقیرم من، فقیرم
بده دستى که دامانت بگیرم
ابا صالح تو خوبى من بدم، بد
مرا از درگهت ردّم مکن ردّ
ابا صالح چه خوش زیبنده باشد
که تو لعل لبت پر خنده باشد
ابا صالح عزیز آل یاسین
بیا در جمع ما امشب تو بنشین
شیخ صدوق در كتاب «علل الشرائع» از ابو حمزه ثمالى روایت میكند كه گفت: از حضرت امام محمد باقر علیه السّلام پرسیدم یا ابن رسول اللَّه! مگر شما ائمه همه قائم بحق نیستید؟ فرمود: بلى. عرضكردم: پس چرا فقط امام زمان «قائم» نامیده شده؟ فرمود: چون جدم امام حسین علیه السّلام شهید شد، فرشتگان بدرگاه الهى نالیدند و گفتند: پروردگارا! آیا قاتلین بهترین بندگانت، و زاده اشرف برگزیدگانت را بحال خود وامیگذارى؟
هشام فرمود: خداوند حکیمى که براى بدن یک انسان با داشتن چند عضو مختصر، امامى قرار داده که شبهات را براى آنها رفع نماید آیا مى توان گفت براى کاروان بشریت،با این همه اختلافات و سلیقههاى متفاوت، امامى و راهنمائى معیّن ننموده است؟ عمرو بن عبید مات و مبهوت ماند و نتوانست چیزى بگوید
خداوند به آنها وحى فرستاد كه اى فرشتگان من آرام گیرید. به عزت و جلالم سوگند، از آنها انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از گذشت زمان ها باشد. آنگاه پروردگار عالم امامان اولاد امام حسین علیه السّلام را به آنها نشان داد و فرشتگان مسرور گشتند. یكى از آنها ایستاده بود و نماز میگذارد. خداوند فرمود: بِذلِكَ الْقائِمُ انْتَقِمُ مِنْهُم ؛ باین قائم از آنها انتقام میگیرم. (مهدى موعود ( ترجمه بحار الأنوار)، متن، ص: 229)
از امام محمد باقر نقل شده که فرمود : او را «مهدى» گویند، زیرا خداوند بامر پوشیده، هدایتش نموده. او تورات (حقیقى) و سایر كتب آسمانى را از غارى واقع در انطاكیه بیرون مىآورد، آنگاه با پیروان تورات طبق تورات و با اهل انجیل طبق انجیل و با اهل زبور طبق زبور و با مسلمانان مطابق قرآن حكومت میكند.(همان)
صدوق در كتاب «توحید» از حضرت عبد العظیم حسنى از امام على النقى علیه السّلام نقل میكند كه فرمود: جایز نیست نام امام زمان برده شود تا گاهى كه ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد نماید بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شده باشد در كمال الدین از صفوان بن مهران از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده كه فرمود: مهدى از فرزندان من و فرزند پنجم امام هفتم است. او از نظرها غائب شود و جایز نیست كه او را بنام یاد كنید.
در آن كتاب از عبد اللَّه ابن ابى یعفور نیز این حدیث از امام ششم منقول است. هم در آن كتاب است كه چون در محضر امام موسى بن جعفر علیهما السّلام از امام زمان سخن به میان آمد فرمود: ولادت او بر مردم پوشیده میماند و جایز نیست او را بنام یاد كنند. تا موقعى كه خداوند او را ظاهر گرداند و بوسیله او زمین را از عدل و داد پر كند از آن پس كه پر از ظلم و ستم شده باشد.( مهدى موعود ( ترجمه بحار الأنوار)، متن، ص: 235)
نظرات شما عزیزان: