روزی فردی به شهری سفر کرد تا عارفی را زیارت کند...
وقتی به شهر رسید و خانه ی عارف را پیدا کرد وارد خانه شد و در کمال تعجب دید به جز میز کوچک و مقداری کتاب و غذا چیز دیگری در خانه ی عارف نیست.
تعجب کرد و علت را پرسید!
عارف از او پرسید تو چرا با خودت فقط یک چمدان داری و هیچ چیز دیگری نداری؟
آن فرد گفت:چون مسافرم
عارف هم در جواب گفت: من هم مسافرم
آری ما همه مسافر این دنیاییم و مقصد حقیقی جای دیگریست!
آیا تا به حال دیده ای که شخصی تمام زندگیش را در شهر خودش بفروشد و به سفر برود و در آن شهر که فقط می خواهد چند روز در آن باشد،خانه و وسایل و ... بخرد؟
بیایید آخرت خود را به بهای اندک دنیا و زر و زیور آن نفروشیم که ما در این دنیا مسافری بیش نیستیم و زندگی حقیقی در جای دیگری است...
اگر آخرتمان را فروختیم،سرمایه ای برای سعادتمندی در آن نداریم
التماس دعا
نظرات شما عزیزان: